شهيدان خدا
عید غدیر خم

 

واقعه غدیر حادثه اى تاریخى نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزى است که از تداوم خط نبوّت حکایت مى کند. غدیر نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایه داران امامت است.

آرى غدیر یک سرزمین نیست، چشمه اى است که تا پایان هستى مى جوشد، کوثرى است که فنا برنمى دارد، افقى است بى کرانه و خورشیدى است عالمتاب.

   داستان غدیر خم

 

يکشنبه 28 3 1391 5:55 بعد از ظهر
(0) نظر
برچسب ها :
هراس شبکه من و تو از شهدا

به گزارش جهان به نقل از جام نیوز، مجری زن برنامه گفت: «نام میدان کاج خیلی کوتاه است ولی نام میدان شهید حسن تهرانی مقدم طولانی است و کسانی که می خواهند به این میدان بروند باید وقت زیادی صرف کنند تا به راننده تاکسی نام این میدان را بگویند.» - وی که از این اقدام شهرداری تهران به خشم آمده بود چنین اقداماتی را بیهوده و بدون ثمر توصیف کرد. - این در حالی است که شهدای انقلاب اسلامی ایران نه تنها وقت خود را بلکه جان خود را در راه آزادی و امنیت ما دادند تا ما بتوانیم در امنیت کامل زندگی کنیم و اینک شبکه من وتو در اقدامی همسو با منافع صاحبان خود یعنی دولتمردان انگلیس به انتشار نام شهدا اعتراض می کند و این ...

شنبه 27 3 1391 9:42 بعد از ظهر
(0) نظر
برچسب ها :
حضرت فرمودند: بگو تو در فکر این مباش که مرا ببینی، خودت را درست کن، ما به سراغت می‌آییم.

به گزارش جهان به نقل از خبرآنلاین، جلد سوم «در محضر بهجت(ره)» گزیده 500 نکته از بیانات حضرت آیت‌الله العظمی بهجت(ره) است.
 
چند بخش برگزیده از کتاب را در ادامه می‌خوانید:
 
 «شخصی در فکر دیدار امام زمان(عج) بود، با محاسبات فهمید که با قفل‌سازی مراوده و ارتباط دارند. در راسته قفل‌سازان نزد یکی از قفل‌سازها رفت. دید پیرزنی برای ساختن کلید قفل به او مراجعه کرد و پرسید اجرت آن چقدر می شود؟ قفل‌ساز پاسخ داد: یک عباسی می‌سازم. پرسید بعد از ساختن چقدر می‌خری؟ آن را به 300 دینار یا یک سنار (مبلغی که خیلی کمتر از آنچه می ساخت) می‌خرم.
 
سپس به قفل‌ساز دیگری مراجعه نمود که به یک سنار می‌ساخت و به یک عباسی (دوبرابر) می‌خرید. از اینجا فهیمد که این قفل ساز است که شاید با حضرت ارتباط دارد. لذا به او گفت: سلام مرا به آقا برسان و بگو چگونه می‌توان به خدمت شما رسید؟ قفل ساز گفت: فلان وقت برای گرفتن جواب بیا. در وقت مقرر مراجعه کرد و جواب حضرت را خواست. قفل ساز گفت: حضرت فرمودند: بگو تو در فکر این مباش که مرا ببینی، خودت را درست کن، ما به سراغت می آییم. از کسانی مباش که قفل را به یک عباسی درست می‌کنند و 300 دینار و یک سنار می‌خرند؛ مثل کسانی باش که به یک سنار درست می‌کنند و به یک عباسی می‌خرند.... 
 
* سوال: آیا استخاره شرعا الزام‌آور است؟

جواب: برای کسی که نمی‌خواهد به استخاره عمل کند، استخاره کردن خوب نیست.
 
* آقای بروجردی ـ قدس سره ـ به کسبه و تجار می‌فرمود: در مورد تجارت، استخاره نکنید؛ زیرا اگر زیان دیدید، خیال می‌کنید، استخاره شما را ورشکست کرده است! این گونه افراد نمی‌دانند اگر استخاره نمی‌کردند و اقدام می‌کردند، چه می‌شد و به چه هلاکت (مالی و جانی) بدتر از آن چه پیش آمده، مبتلا می‌شدند.
 
 
* مرحوم میرزا جوادآقا ملکی و عالم دیگر اهل تبریز در محضر مرحوم ماقانی ـ صاحب کتاب تنقیح المقال - بودند، آقا میرزا جواد - رحمت‌الله - می‌گوید: نفْسم به من گفت اگر آن عالم یکی گفت، تو هم باید یکی بگویی! ولی من با خودم گفتم باید کفش او را جفت کنی! نفْسم ناراحت شد که چطور؟ گفتم کفش خادمش را هم باید جفت کنی!

شنبه 27 3 1391 9:5 بعد از ظهر
برچسب ها :
درخواست همکاری

با عرض سلام  خدمت دوستان عزیز

من از تمامی کسانی که می توانند در زمینه حفظ و زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز و گرانقدر میهمن اسلامی مان قدمی بردارند، درخواست همکاری دارم.

زمینه های همکاری

شعر، داستان، عکس ، خاطره، دلنوشته ها به نام خودتان در این وبلاگ درج خواهد شد.

ایمیل:mtahas84@yahoo.com

 

 

 

دوشنبه 22 3 1391 9:48 بعد از ظهر
(0) نظر
برچسب ها :
وصیت نامه یک شهید گمنام

بهشت زهرای تهران ، مزاری وجود دارد که علی رغم شناسایی شدن صاحب آن ، در گمنامی کامل بسر می برد. صاحب این مزار هم عکس دارد و هم نام پدر و تاریخ تولد و عروجش مشخص است اما نامی ندارد.

برای زیارت این تربت مقدس ، باید به این آدرس مراجعه نمایید: قطعه 24 - ردیف 125 - شماره 5

بر فراز مزار این شهید گمنام ، بخشی از وصیت نامه او به این شرح نگاشته شده است:

خدمت پدر و مادر عزیز و گرامی و خواهران و برادران عزیزم سلام رسانده و امیدوارم خدا را هیچ موقع فراموش نکنید. ای مادر که مرا در دامان خود پرورش دادی

دوشنبه 22 3 1391 9:13 بعد از ظهر
(0) نظر
برچسب ها : گمنامی - وصیت نامه
شربت آلبالو

 

نویسنده : منوچهر رضایی

موضوع :داستان ایثار و شهادت و دفاع مقدس

نشسته بود روی پیت خلبی ، زیر سایه ی نارون زل زده بود به خانه ی مقابل . خانه ای که حالا خانه نبود . ویرانه ای بود با نخلی سیاه گیسو ، شکسته کمر میان آجرها و آهن های عمود و لخت . با دری افتاده و دیواری پر از ترکش ها ی ریز و درشت .

اگر پلک نمی زد . ، حتی اگر حرکت نمی کرد نمی شد آن هیبت سیاه و در غبار نشسته را زنده است .

 دو خط باریک از گوشه ی چشم ها ، غبار گونه ها را شسته بود و بعد از گذر از زیر گیسو های پریشان حنا بسته اش رسیده بود . به خال آبی چانه اش . صدا های دور را نمی شنید اما اگر صدای انفجار یا شلیک گلوله ای نزدیک بود خودش را جمع می کرد و پشتش را فشار می داد به آجرهای داغ دیوار

دوشنبه 22 3 1391 8:40 بعد از ظهر
(0) نظر
برچسب ها : شربت آلبالو
X